جدول جو
جدول جو

معنی یلی زن - جستجوی لغت در جدول جو

یلی زن
کسی که یللی بزند، آنکه در وقت خوشی و شادی بانگ بردارد، برای مثال گشته یلی زن همه بر بانگ نی / همچو زنان یله از بهر می (امیرخسرو - لغتنامه - یلی زن)
تصویری از یلی زن
تصویر یلی زن
فرهنگ فارسی عمید
یلی زن
((یَ. زَ))
خواننده
تصویری از یلی زن
تصویر یلی زن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
لطمه زدن، با دست به صورت کسی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلب زن
تصویر قلب زن
کسی که پول ناسره سکه بزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیل زن
تصویر بیل زن
ویژگی کسی که با بیل زمین را زیر و رو می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی زدن، چک زدن، توگوشی زدن، کشیده زدن، لت زدن، تپانچه زدن، کاز زدن، سرچنگ زدن، صفعه زدن، صفع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یللی زدن
تصویر یللی زدن
وقت خود را بیهوده هدر دادن، ولگردی، خوش گذرانی، یللی تللی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلم زن
تصویر قلم زن
کلک زن خامکدست: نویسنده نگارگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلب زن
تصویر قلب زن
نبهره گر کسی که سکه قلب ضرب کند قلاب، متقلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نای زن
تصویر نای زن
آنکه نای نوازدنی زن زمارزامر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلم زن
تصویر قلم زن
نویسنده، نقاش، حکاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیلی زدن
تصویر سیلی زدن
Jab, Lash, Slap, Smack
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ударить , плеть , дать пощёчину , дать пощёчину
دیکشنری فارسی به روسی
schlagen, peitschen, ohrfeigen
دیکشنری فارسی به آلمانی
вдарити , лякати , дати ляпаса , дати пощечину
دیکشنری فارسی به اوکراینی
uderzać, chłostać, dawać klapsa, spoliczkować
دیکشنری فارسی به لهستانی
打击 , 鞭打 , 打耳光
دیکشنری فارسی به چینی
socar, açoitadar, estapear
دیکشنری فارسی به پرتغالی
colpire, frustare, schiaffeggiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
golpear, azotar, abofetear
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
frapper, fouetter, gifler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
मुक्का मारना , छड़ी मारना , थप्पड़ मारना
دیکشنری فارسی به هندی
memukul, mencambuk, menampar
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ضرب , لفح , لمس , لطم
دیکشنری فارسی به عربی
주다 , 채찍질하다 , 따귀 때리다 , 뺨 때리다
دیکشنری فارسی به کره ای
להכות , להצליף , להטיח
دیکشنری فارسی به عبری
ひと突きする , 鞭打する , 平手打ちする , 平手打ちする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
yumruk atmak, kamçılamak, tokat atmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
kumpiga, kupiga fimbo, kupiga makofi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ต่อย , ฟาด , ตบ
دیکشنری فارسی به تایلندی
ঘুসি মারা , চাবক মারা , থাপড় মারা , থাপ্পড় মারা
دیکشنری فارسی به بنگالی
مارنا , کوڑے مارنا , تھپڑ مارنا , تھپڑ مارنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بی زن
تصویر بی زن
مردی که زن ندارد بی همسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلیزن
تصویر غلیزن
لجن و لای سیاهی که در ته حوض ها و جویها و تالابها به هم رسد خلاب
فرهنگ لغت هوشیار